امشب
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۸۹، ۰۷:۳۰ ب.ظ
امشب دلم گرفته است. هوای چشمهایم ابری ست، غمگینم
امشب خودم را در آیینه چشمهایت دیدم. چشمهایت چه زلال بود و من نمی دانستم، نمیدیدم
صدایت را شنیدم. اشک هایم ریخت. این من بودم که در آغوشت می گریستم؟
در این حصار خاموشی
«آن روز که ستاره صدایم کردی، من بر کجای تاریکی هایت تابیده بودم؟»
عذر تقصیر اگر تا امشب نگاهت را نفهمیدم. باور نکردم
بغض صدایت را نشنیدم
.
.
.
.
باید برگردم، اشک هایم کف راهرو جامانده اند. باید بردارمشان
اشک هایی که برای تو ریخته شوند، خیلی عزیزند