قاب زندگی

یک زن هستم در قاب زندگی

قاب زندگی

یک زن هستم در قاب زندگی

_ پریا با اینکه هم اسکوتر داره هم کفش اسکیت باباش براش دوچرخه خریده. اون وقت من، من بیجاره هیچکدوم رو ندارم. هرچقدر به بابام قول دادم دختر خوبی باشم به مامانم قول دادم ناخونام رو نجوم اتاقم رو خودم مرتب کنم، قبول نکردن که نکردن. می دونم بابام حرفی نداره. مامانمه که راضی نمیشه. میگه حیاط مجتمع براى اسکیت مناسب نیست. اسکوتر هم خطر داره. راستش خودم هم یه کم می ترسم که بخورم زمین اما دوچرخه، دوچرخه رو میشه به چرخ عقبش کمکی وصل کرد. یعنی میشه واسه عیدی برام بخرن؟ یا مثلا جایزه کارنامه ترم اول. وای که هرکاری می کنم نمی تونم از فکرش بیام بیرون. دوچرخه ی صورتی که یه سبد خوشگل جلوش داره. خدایا باور کن اگه این یدونه رو برام نخرن تا آخر عمرم غمگین و غصه دار می مونم.


+من بچه ی دوم خانواده بودم. کیف و کفش و لباسی که استفاده می کردم رو قبل از من خواهرم استفاده کرده بود و من تمام سعی م رو می کردم که سالم به دست خواهر کوچکترم برسه. البته لباس عید معمولا از این قاعده استثنا بود. گاهی یک چیز در آن واحد برای همگی بود و گاهی هم یک سری چیزها رو هیچ کدام نداشتیم. یکی از اون نداشته هامون دوچرخه ای بود که نه تنها به مامان و بابا نگفتیم بلکه از شرم به روی همدیگه هم نیاوردیم. دوچرخه ی آنه شرلی یا آن سبد جلو که می شد پر از گل و سبزه ش کرد رویایی بود که با بستن چشم هامون بهش می رسیدیم. رویای شیرین هرشب. این طرز زندگی من را طوری بار اورد که برای خرج کردن پول حسابگر باشم و برای بخشش مهر و محبت تا می تونم دست و دلباز. و همین سبک زندگی کمک کرد تا با حقوق کارمندی همسرم و زندگی قسطی به راحتی کنار بیام. قبض ها و قسط ها را سرموقع پرداخت کنیم و ریز ریز پس انداز کنم. اخر پارسال هم از کنار مخارج خونه 300 تومن پس انداز کرده بودم که برای نرگس یک پلاک و زنجیر سبک بخرم. چیزی که درموقع نیاز بشه به پول تبدیلش کرد. معمولا زیر بار خواسته های نرگس که دوستم فلان چیز رو داره نمی رم و سعی می کنم منصرفش کنم اما این بار وقتی خواسته ش یک دوچرخه دخترانه سبد دار بود چطور می تونستم نه بگم؟! تمام کودکی م کنار نرگس ایستاده بود و از ته دل اون رو می خواست.
.
#داستان_بافی #پادری_گرافی

۹ نظر ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۳
سهیلا ملکی

دوران شیردهی تموم شد

و من موندم با حسی غریب آمیخته به بغض

چقدر همه چیز زود می گذره

.

.

.

اگر دوسال مادری م ثوابی داشت هدیه می کنم به حضرت زینب سلام الله علیها که فرزندانش رو با عشق فدای اسلام کرد

۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۰۰
سهیلا ملکی

رحم خدا یعنی چه؟ در پندار عامیانه می گوییم اگر گناه کاریم و به واجبات و تکالیف عمل نکردیم فقط یک امیدواری داریم آن هم رحم خداست. رحمت خدا را برای کجا می دانیم؟ برای آن جا که عمل نکردیم، مسئولیت و تعهد الهی را ملاحظه نداشتیم. پس می گوییم ما که عمل نداریم مگر خدا رحم کند. رحم را، رحمت پروردگار را رقیب و جایگزین عمل کردن می دانیم. اما آیه قرآن به عکس می گوید: ((اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون)) عمل کنید.اطاعت کنید، شاید مورد رحمت پروردگار قرار بگیرید. رحمت خدا آن وقتی است که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند. خدا آن وقتی به مردمی رحم می کند که او را اطاعت کنند، تکالیف خود را انجام دهند. 

سید علی خامنه ای. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن. 1353

۷ نظر ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۱
سهیلا ملکی

دیدن پیام نتانیاهو باعث شد آتش سوزنده ی تنفرم از اسراییل شعله ور تر بشه
الحمدلله

۰۳ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۹
سهیلا ملکی

مسئولان دانشگاهها باید تسهیلات و شرایطی را فراهم کنند که زنان دانشجو و محقق، علاوه بر انجام کارهای علمی خود، بتوانند وظیفه همسرداری و نگهداری از فرزندان را نیز انجام دهند و مجبور به کنار گذاشتن مسیر علمی خود نشوند.
سید علی خامنه ای 1395/10/13
در دیدار با دانشجویان نخبه و مدال آوران بسیجی دانشگاه صنعتی شریف

پ ن: این پست رو در ارتباط با این مساله گذاشتم که بعضا گفته میشه نیازی به حضور زنان در رشته های فنی مهندسی و علوم پایه نیست

۲۳ دی ۹۵ ، ۱۲:۱۶
سهیلا ملکی

حقیقتا که زندگی مادرها به دو قسمت تقسیم می شود. قبل از توانایی فرزند برای فین کردن و بعد از یاد گرفتن آن

فین کردن! و تو چه می دانی چه نعمتی است. در آن نشانه هایی است برای درک کنندگان. برای شب بیداری کشیدگان

 

۱ نظر ۲۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۸
سهیلا ملکی

خب شروع شد. پارسال همین وقتها بود که از قزوین برگشتم تا جدی تر بخوانم اما داستان پشت داستان. اتفاق پشت اتفاق

حالا چند روزی است عزمم را جزم کردم و همزمان فاطمه به طرز خیلی بدی سرما خورده و مادرها می دانند سرما خوردن بچه شیرخواره چه پروسه ای است. الحمدلله الان رو به خوب شدن است اما حدس می زنم تا کنکور چه اتفاق هایی خواهد افتاد و بعدش چه زندگی آرامی خواهم داشت :))

هر بلائی کز تو آید، رحمتی است‌
هر که را رنجی دهی، خود راحتی است‌

 

پارسال این روزها

دررفتگی

۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۴
سهیلا ملکی

امروز از قبل اذان صبح بیدارم. ولی نه لغات زبان کنکور را تمرین کردم و لای کتاب زبان داستان برای مکالمه را باز کردم. نه به برنامه هر روزه ی درسی رسیدم و نه حتی نگاهی به رمان ها انداختم. اما تا توانستم تو وبلاگ ها چرخیدم. توییتر را دم به دقیقه چک کردم. لا به لایش وقتی بود چند تا از صفحات اینستاگرام را بالا و پایین کردم. این عادت همیشگی من است که دقیقا وقتی باید بیشتر بخوانم کلا نمی خوانم. الان هم برای مهار اسب سرکش درون که محترمانه ترین اسمش همین است، بین دوراهی تعطیلی وبلاگ تا بعد کنکور یا بستن نظرات و خواندن بقیه وبلاگ ها حداکثر روزی نیم ساعت، دومی را انتخاب کردم. 

لذا در قسمت آرشیو موضوعی وبلاگ قسمت جدیدی باز می کنم با عنوان تصمیمات جدید و این می شود اولین مطلبش

امضا: یک عصبانی از خود

 

پ ن: اگر کامنت واجبی بود در خدمتم   sinmaleki@gmail.com

۲ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۶:۲۵
سهیلا ملکی

 

  الإمام العسکریّ علیه السلام:

  نَحنُ کَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَینا، ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا، و عِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا، مَن أحَبَّنا کانَ مَعَنا فِی السَّنامِ الأَعلى، و مَنِ انحَرَفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ

 

  ما پناهگاهى هستیم براى کسى که به ما پناه آورَد. و نورى هستیم براى آن که از ما پرتو طلبد. و موجب مصونیت کسى هستیم که از ما پناه جوید.

  هر که ما را دوست بدارد در مراتب بالا با ما خواهد بود و هر که از راه ما کج گردد به سوى آتش راه خواهد برد.

  پ ن: خیلی دوست داشتم امروز تو خونه مون جشن ولادتشون باشه ولی خب توفیق نبود.

   عیدتون مبارک

۵ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۳۷
سهیلا ملکی

فاطمه ما را مامان و بابا صدا می زد اما چند وقتی است به صورت خودجوش می گوید مامانی و به ارسلان می گوید باباجون. هربار که می گوید بعدش مکث می کند واکنش ما را ببیند. ببیند که گل از گلمان می شکفد. غش می کنیم. ضعف می کنیم. دو سالش نشده و راه دلبری را یاد گرفته. ما بیست سالمان است، سی سالمان است و راه دلبری را بلدیم. مهربانی کردن را می شناسیم. راه دل شکستن راه هم بلدیم. 

کاش همیشه مهربانی را انتخاب کنیم. کاش همیشه درپی شاد کردن دل آدم ها باشیم. بدون هیج چشمداشتی...

 

نگاه به باران

 

در حال تماشای باران

۱۲ نظر ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۳
سهیلا ملکی