قاب زندگی

یک زن هستم در قاب زندگی

قاب زندگی

یک زن هستم در قاب زندگی

یوم الجواب :)

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ
 
ارسلان تا می بیند حالم خوب است می پرسد: می خوای به فلانی زنگ بزنی؟ اون دوستت هم از بس بهت زنگ زده جواب ندادی امروز به گوشی من پیام داده

 

می گویم: نه دوست ندارم با کسی حرف بزنم. مجبور میشم الکی خودمو شاد و رو به راه نشون بدم. بهتر شدم به همه شون زنگ میزنم. 

امروز 4 فروردین است و فاطمه 1 ماه است به دنیا امده است. در 4 اسفند

شب قبل از زایمان و 2 روز بعد زایمان که حالم خوب بود به کسانی که شماره شان را داشته م پیام دادم اما بعدش حالم طوری نبود که جواب پیام بدهم. تا امروز بیشتر پیام ها و تماس های دریافتی ام بی پاسخ بوده و درواقع هر 4یا 5 روز یه بار اتفاقی چشمم به گوشی ام افتاده. اگر روزی حس کرده ام بهترم مثلا اعلان های شبکه های اجنماعی را چک کردم یا نتی زدم اما باز بی حال شدم و جواب کامنت هایش را ندادم. شاید هنوز هم زود باشد که قضاوتی بکنم اما فکر می کنم سخت ترین روزهای عمرم را سپری کردم. روزهایی 20 ساعت خوابیدم. روزهای درد کشیدن و ناتوانی. روزهایی که مادری ام تنها در شیر دادن خلاصه شد اما باز فکر می کردم مادری کردن سخت است و من دیگر نمی توانم. شب هایی که افسردگی پس از زایمان دست از سرم بر نمی داشت و هرچند تمام تلاشم را کردم که اصلا به روی خودم نیاورم و روحیه ام خوب باشد باز هم ابجی یک بار گریه کردنم را دید. پرسید: اخه چرا گریه میکنی؟ و من در عین حال که هزار دلیل برای گریه ام داشتم می دیدم بی دلیل در حال اشک ریختن هستم. 

اما امروز دیدم بهترم. چند روزی است که میتوانم بشینم و ضعف و سرگیجه و دردهایم خیلی کم شده است. تصمیم گرفتم حالا که والدین گرامی رفته اند عید دیدنی، ارسلان مشغول درس است و فاطمه خوابیده بنشینم و تا جایی که وقت شود جواب انبوه پیام ها، کامنتها، اعلان ها رابدهم. 

بسم الله :)

پ ن: ای کسانی که ایمان اورده اید، بخورید و بیاشامید اما _اگر از نزدیکانش نیستید و اصلا بار اولی است که میبیندش :|_به عیادت کسی که 3 روز است زایمان کرده نروید، اگر می روید لااقل تا 2 نصفه شب نمانید، اگر تا 2نصفه شب می مانید لااقل تمام مدت به او انرژی منفی ندهید. باور کنید که همین 1 شب ان ادم سرحال را از پا انداخت. هرچند خودم هم باورم نمی شود اما شما باور کنید ; )

پ ن: چون با تب لت میام برای دوستان وبلاگی نمیتونم کامنت بذارم

۹۴/۰۱/۰۳
سهیلا ملکی

نظرات  (۱)

۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۱۱ آوای بی صدا
عزیزم..تو چقدر اذیت شدی...من همیشه برات آرزوی خوشبختی و سعادت و عاقبت بخیری داشتم و دارم ...
احتتمالا اون پیامه برای من نبوده!!!!
:دی
دلم هم برات  تنگ شده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی