قاب زندگی

یک زن هستم در قاب زندگی

قاب زندگی

یک زن هستم در قاب زندگی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینترنت» ثبت شده است

برای مشاوره تحصیلی با جایی تماس گرفتم
پرسید: اسمتون؟
برای اولین بار در زندگی سکرت بازی درآوردم
اسم خودم را همراه فامیلی همسرم گفتم
گفتم: سهیلا جمالی
کمی مکث کرد و گفت: اممممم یعنی شما حیران تو اینستاگرام هستید؟
همان لحظه صدای گریه فاطمه آمد. پرسید: فاطمه جمالیه؟
🙄

 

دهم اسفند نود و چهار

 

 

 

۱ نظر ۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۳
سهیلا ملکی

در پنج سالی که وبلاگ نویسی می کردم_ به جز سال اول_ بارها پیش آمد که مدتی وبلاگم را رها می کردم چون درگیر شبکه های اجتماعی بودم. شبکه های اجتماعی جذاب تر بودند. سرعت انتشار، سرعت دریافت فیدبک، دسترسی اسان به مطالب بقیه و ... باعث می شد وقتم را بیشتر در آنجا بگذرانم. اما گاها پیش می امد که دوست داشتم مطلبی بنویسم اما خیلی دلی بود، خصوصی تر بود. دوست نداشتم در شبکه های اجتماعی باشد و کسانی که شاید درکی از حس و حالم ندارند حرف هایم را تکه تکه کنند و هرکدام به گوشه ای خرده بگیرند.
این جور وقت ها برمی گشتم سراغ وبلاگم. وبلاگم ساکت و ارام به دور از هیاهو و شلوغی نوشته هایم را به آغوش می گرفت. با خودم فکر می کردم وبلاگ مثل زن اول است و شبکه های اجتماعی مثل دوم. اولش با زن اول شروع می کنیم، حرف می زنیم، گریه می کنیم، داد می زنیم و می خندیم. خاطره سازی می کنیم اما چند وقت بعد که حس کردیم بزرگ تر شدیم دیگر وبلاگ، این زن اول دست و پایمان را تنگ می کند.
رها می کنیم. می رویم سراغ دومی. دومی که جذاب تر است، خوش رنگ و لعاب تر است، به روزتر است. هرروز امکانات و خدمات جدیدتری برایمان رو می کند. با او شگفت زده می شویم، ذوق می کنیم و هیجان زده می شویم. روابطمان گسترده تر می شود و ...

اما نمی دانم بعد چند وقت چرا ان هیجان فروکش می کند. دیگر ان ارتباطات گسترده و ان سرعت عمل ها خوشحالت نمی کند که هیچ، دلزده هم می شوی. لااقل من اینطور بوده ام. بعد ارام برمی گردم سراغ زن اول که منتظرم مانده، سرد شده اما مانده
خیلی رفتم و برگشتم. انقدر رفتم و رجعت کردم که زن سومی هم وارد زندگی ام شد. روزهای اول حتی نگاهش هم نمی کردم. مطمئن بودم که نه به دردم می خورد و نه علاقه ای به او دارم. اما هرجا رفتم امد و خودش را توی چشمم کرد. توی چشمم، نه توی دلم
حالا هم هرچند دلم با زن اول است و هرگز هرگز فراموشش نخواهم کرد و بخشی از وجود من شده اما چه کنم که شرایط تغییر کرده و ادامه این زندگی با او، برای من روز به روز غیرممکن تر می شود. در این مدت خیلی سعی کردم که بشود اما نشد.
اینطور شد که تصمیم گرفتم به جای وبلاگ کانال تلگرام ایجاد کنم. این همسر در دسترس تر
حالا این منم و این کانال قاب زندگی
یک زن در قاب زندگی
سهیلا ملکی
پ ن: مشخصه که بحث زن اول و دوم و ... صرفا جهت مثاله و در مثل مناقشه نیست
.............

سلام یار قدیمی :)

۰ نظر ۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۳
سهیلا ملکی